زین پس سر آن نیست که من زهد فروشم
ساقی، قدحی ده که به روی تو بنوشم
جایی که نیرزد به جوی دین درستم
این توبه صد جای شکسته چه فروشم؟
بس پیر خرابات که دیدم به شفاعت
تا باز گشادند در میکده دوشم
اکنون که سرم شد به در میکده پامال
چون بیم دهد محتسب از مالش گوشم؟
بوده ست ز هوش و دلم اندیشه تیمار
المنت لله که نه دل ماند نه هوشم
رفت آن که مصلا به کتف داشتم، اکنون
بازیچه گه مغ بچگان شد سر و دوشم
پوشیده بسی خدمت بت کردم و زین پس
زنار هوس می کندم، از تو چه پوشم؟
چون باز نیامد ز بت و بتکده خسرو
اصلاح مزاج سگ دیوانه چه کوشم؟